پنجشنبه, ۳۰ فروردين ۱۴۰۳، ۰۸:۳۰ ب.ظ

۲۲۸ مطلب توسط «مدافع حرم» ثبت شده است

تبر

 شهید محمد مسرور دست نوشته

مطلب زیر دست نوشته شهید محمد مسرور است که در تاریخ  85/1/21 نگاشته شده است

به نام خداوند بزرگ بلند مرتبه.ای خدایی که تمام دلها در دست توست.ای که دلها را دگرگون می کنی.ای آنکه می توانی دل کور را روشن کنی؛دل این حقیر را که تاریکی گرفته روشنی بخش تا بتوانم در این ظلمت ها راه خویش را ببینم.و ای خدایی که توان و قدرت افراد در دست تواست به من نیرویی بده که بتوانم از پس این دنیا و تجملات آن و امتحان تو سر بلند بیرون بیایم.

الهی تو خود می دانی که من بنده عاصی توام.پس من را ببخش...

الهی من را از عالمان با عمل قرار ده نه از عالمان بی عمل که همچو زنبوری بی عسل (هستند)

الهی شهادت در راه خود را نصیب من بگردان چون گناهان من زیاد است و عمل من ؛کم که همان عمل کم نمی دانم تو پذیرفتی یا نه

ای دل من بخدا دیگر طاقت ماندن ندارم پس کی قفس تن را می شکنی و پرواز می کنی ای مرغ دل امیدوار به زندگی ادامه بده

آری من اکنون در قفس هستم و به بیرون از قفس نگاه می کنم.آری پرندگانی همچون خودم را می بینم که پرواز می کنند و مثل من اسیر قفس نیستند.آری قفس من را آلوده خود کرده و چشمان من را کور کرده و اجازه نگاه کردن به بیرون قفس نمی دهد.آری چشم من غیر از این قفس چیز دیگری نمی بیند.ای قفس لعنت بر تو که مانع شده ای که من بینا باشم.من بدبخت به تو دل بستم.چشم من کور است و نمی داند که تو خیلی کوچک هستی ولی این دل من است که می گوید فریب این دنیا مخور.فریب این قفس نخور.

دل مژده آزادی می دهد و می گوید تو می توانی این قفس را بشکنی می گوید حتما باید قفس را بشکنی تا بتوانی پرواز کنی.ای خدا من که نیروی شکستن این قفس را ندارم تو خود راهی به من نشان بده.

ای دل صبر کن ساکت باش انگار صدایی از پشت قفس می آید.آری صدایی می آید انگار کسی است که با من سخن می گوید گوش گرفتم آری خداوند است می گوید اگر می خواهی پرواز کنی من کمکت می کنم گفتم چطورکمکم می کنی.می گوید بیا این تبر برا بگیر.این تبر،درب شهادت است با شهادت می توانی قفس را بشکنی و خود را به من برسانی ولی خدایا سالها در انتظار این تبر بوده ام ولی هنوز تبر به دست من نرسیده پس کی تبر را به دست من می رسانی.

خدایا نکند قبل (از آنکه) بمیرم تبر بدست من نرسد.اگر تبر را به دست من نرسانی فردا بعد از مردنم در قفس دیگر مرا سرزنش نکن که چرا نتوانستی قفس را بشکنی و پرواز کنی.

آری آنهایی که می بینم پرواز می کنند همگی تبر داشتند و توانستند قفس را بشکنند و پرواز کنند.

ولی به خود دلداری می دهم می گویم خداوند درون دل من را می داند.من نمی خواهم درون قفس بمیرم می خواهم برای خود پرواز کنم.

پس ای خدای مهربان من را به آرزویی که جز شهادت نیست برسان

تصور غلط

سخنان مقام معظم رهبری در تاریخ ۱۳۷۷/۰۷/۲۶

بعضی تصوّر کردند که با تمام شدن جنگ، شمع فروزان معنویت هم در دلها خواهد مرد و خاموش خواهد شد. این اشتباه بود. عدّه‌ای از جوانان پاک و مؤمن ما در همان روز با شنیدن قضیه ختم جنگ، عزا گرفتند و فکر کردند که درهای شهادت و معنویت بسته شد و ما در حصارها ماندیم. البته «انّ الجهاد باب من ابواب الجنّة»(1)؛ جهاد یکی از درهای بهشت است. شکّی نیست؛ اما اوّلاً بهشت صفا و معنویت الهی درهای متعدّد دارد، ثانیاً جهاد در میدان جنگ - در شور و شوق ایثارها و جانفشانیها - یکی از روشهای جهاد است.

پیامبر عظیم‌الشّأن اسلام که معلّم بشر از اوّلین و آخرین بود و ملائکه از حکمت او استفاده میکردند و دل مبارک او برترین جایگاه وحی الهی بود، به جوانان زمان خود که از جنگ برگشته بودند، فرمود: «مرحبا بقوم قضوا الجهاد الاصغر و بقی علیهم الجهاد الاکبر»(2)؛ جهاد کوچکتر را گذراندید، حال نوبت جهاد بزرگتر است؛ جهاد با نفس، جهاد در میدانهای تیره، نه میدانهای شفّاف. در جنگ، میدان شفّاف است. دشمن در آن سوست، خودی در این سو. دشمن، شناخته شده است؛ خودی هم شناخته شده است. ابزار دشمن هم معلوم است؛ نقشه دشمن هم قابل حدس است. آسانترین جنگ با دشمن، آن‌جاست. نگویید آن‌جا جان در خطر است. در همه جهادها، جان در خطر است. وانگهی، جان همیشه عزیزترین چیزی نیست که انسان میدهد. انسانهایی هستند که روزی صدر بار آرزوی مرگ میکنند. گذشتهایی وجود دارد، بالاتر از گذشت جان. زحمتهایی وجود دارد، بالاتر از زحمتِ دادنِ جان. پیامبر فرمود «حال نوبتِ جهاد اکبر است.» و جهاد اکبر در دوران پیامبر، جهادی بسیار دشوار بود.

جنگ سوریه!!

 شهدا شهدای دفاع از حرم

"جنگ سوریه به ما چه ارتباطی دارد" "ما چرا باید به سوریه نیرو و امکانات بفرستیم" "جنگ سوریه یک جنگ داخلی است و ما نباید دخالت کنیم"

این جملات و مشابه آن را شاید بارها و بارها شنیده باشیم.عده ای در خارج از مرزها و تعدادی در داخل کشور مکرر این سخنان را تکرار می کنند.اما براستی ما چرا به سوریه  نیرو و امکانات ارسال می کنیم؟

به طور خلاصه شاید بتوان دلایل کمک ما به سوریه را اینگونه بیان کرد:

1.همانگونه که بارها صهیونیست ها،مقامات امنیتی آمریکا و گروه های تروریستی اعلام کرده اند،هدف اصلی از جنگ سوریه از بین بردن خط مقاومت در منطقه و در نتیجه تضعیف و نا امن کردن ایران است.آنها اگر بتوانند سوریه و عراق را بگیرند؛تجاوز به مرزهای ایران و آغاز جنگ با ایران راحت تر صورت می گیرد.

در واقع ما با جنگ در سوریه امنیت کشور خود را حفظ کرده ایم و میدان جنگ را به کیلومترها دورتر از مرزهای خود کشیده ایم و این یک برگ بنده برای کشور ما محسوب می شود.پس ما در واقع داریم برای امنیت کشور خودمان می جنگیم

2.همانگونه که در جنگ تحمیلی این کشور سوریه بود که ما را بسیار کمک کرد ،ما نیز به حکم عقل و دین برخورد لازم می دانیم از مسلمانان و مردم این کشور دفاع کنیم.البته این بدان معنا نیست که ما بشار اسد را بدون عیب می دانیم بلکه همانگونه  که مسولین ما از ابتدا اعلام کرده اند باید بعضی از قوانین حکومتی در سوریه تغییر پیدا کند و این مردم هستند که با رای خود باید تغییرات را اعمال کنند.نه گروهای تروریستی و کشورهای خارجی.

3.بدون شک هیچ شیعه ای نمی تواند تحمل کند که یک عده انسان وحشی که هیچ بویی از اسلام و از انسانیت نبرده اند،بخواهند به حرم اهل بیت جسارت کنند.دفاع از حرم اهل بیت بر هر شیعه بلکه بر هر مسلمانی واجب است.مگر نه این است که ما هرچه داریم از اهل بیت است.

پس بیاییم همه با هم برای مدافعان حرم دعا کنیم.همان کسانی که از راحتی و آسودگی خود گذشته اند تا ما آسوده و راحت باشیم.

مقام معظم رهبری:

امتیاز دوم ایـن شهدای شما این اسـت کـه اینها رفتند با دشمنی مبارزه کردند که اگر اینها مبارزه نمی کردند این دشمن می آمد داخل کشور... اگرجلویش گرفته نمی شد ما باید اینجا در کرمانشاه و همدان و بقیه اسـتانها با اینها می جنگیدیم و جلوی اینهـا را می گرفتیم. 

خانواده شهید

 شهدا

قال علی علیه السلام عن قول رسول الله صلی الله علیه و آله : 
و یقول الله عزّوجلّ انا خلیفته فی اهله و من ارضاهم فقد ارضانی و من اسخطهم فقد اسخطنی. 

                   حضرت امیر المومنین علیه السلام از رسول خدا نقل می فرمایند : 


خداوند می فرماید من جانشین شهید در خانواده او هستم، هر کس رضایت آنها را جلب کند رضایت مرا جلب کرده و هر کس آنها را به خشم آورد مرا به خشم آورده است.

چند جمله در مورد شهید و شهادت

* شهادت ابتدای عاشقی است نه انتهای آن

* شهید قبل از شهادتش به شهود می رسد

* معنای شهید همان معنای ایثار است

* شهادت پاداش مجاهدت پنهان است

* وقتی چشم ها بسته است چگونه نور شهید دیده شود

* معنای شهادت را مومنانی می فهمند که چشم به آسمان دارند؛ نه آنان که فقط زمین را می بینند

* برای شهید همین بس که عند ربهم است

* شهادت تنها چیزی است که حسود را به آن دسترسی نیست

* شهادت رحمت الهی است و شهید مرحوم

راز سربند یا زهرای شهید قاسمی

نام : قاسم (علی) قاسمی
نام پدر : حسین 
تولد :1363/06/31 
شهادت : 1393/4/13 
محل تولد : فراشبند ؛ فارس
محل خدمت : تیپ تکاور امام سجاد علیه السلام کازرون 
محل شهادت : شمال غرب کشور(مرز ایران و ترکیه) وی در ماموریتی که به منطقه شمالغرب اعزام شد،در طی یک عملیات شناسایی با عوامل گروهک تروریستی پژاک در منطقه ارومیه بر خورد کرده و درگیر شد. در طی همان درگیری با زبان روزه در ششم ماه مبارک رمضان بر اثر اصابت سه گلوله تیربار به درجه رفیع شهادت نائل آمد


شهید قاسمی استاد سقوط آزاد بود، یعنی هم به دیگر نیروها آموزش می داد و هم خود پرش های بسیار زیادی رو در این رشته داشت.
یه روز علی (قاسم) برای من خاطره ی اولین پرشش رو تعریف کرد. گفت: اولین پرشی که داشتم، توی هوا بیهوش شدم. چیزی نمونده بود که سقوط کنم که ناخودآگاه گفتم یا زهرا و به هوش اومدم، رها کننده ی چتر رو رها کردم و سه ثانیه بعد رسیدم روی زمین.علی از اون به بعد هر وقت که برای پرش آماده می شد با سر بند یا زهرا ایى که به سرش بسته بود از هواپیما سقوط رو انجام می داد.

به نقل از دوست شهید آقای مؤذنی

دست نوشته شهید عسکر زمانی

 شهدا شهدای دفاع از حرم خاطرات


مطلب زیر دست نوشته شهید عسکر زمانی است که در تاریخ  94/10/2 نگاشته شده است



حال و هوای مدافعان حرم چگونه است؟

دیروز که رفتیم حرم حضرت زینب سلام الله علیها تا
آن جایی که لازم بود متحول شدم . قبل از اینکه به حرم بریم به این فکر میکردم که همه ما رزمنده ها دست این و آن هستیم و هرکاری بخواهند سر ما می آورند و به نوعی ما بازیچه هستیم .
اما حضرت زینب به من حقیر لطف کردند و این موضوع را برای من روشن کردند .

ما بازیچه کسی نیستیم ما بخاطر اعتقادمان بخاطر دینمان به خاطر غیرت زینبی خودمان به خاطر عاقبت به خیری خودمان میجنگیم . وآن سردسته هایی که داریم البته اکثرشان به همین خاطر میجنگند و فقط فرقشان این است که کار ما رزم نزدیک است و اجرای دستورها اما سردسته ها طرح ریزی و ابلاغ دستورهاست . درست هست شاید جایی هم اشتباه کنند و منجر به تلفات نیروها و امکانات شوند ما که کار خودمان را انجام میدهیم و هیچ بازخاستی نداریم.
حال و هوای بچه ها هم ؛ مثل جنگ امروز ؛ متفاوت با حال و هوای بچه های دفاع مقدس است . روحیه بچه ها قابل تحسین است اما بی برنامگی بعضی جاها حوصله ی آنها را خدشه دار میکند . صحبت ها حول نحوه ی کارکرد گروه های دشمن و عکس العمل خودی ها می چرخد.

شهید توفیقی و کار مردم

 شهدا شهدای دفاع از حرم شهید پژمان توفیقی

http://bayanbox.ir/view/3967346554259608246/223.jpg

پژمان کلا اخلاقش همین بود؛ همیشه میگفت تا اونجایی که میتونی باید کار مردم رو راه بندازی، اول مردم بعدا خودت! تا جایی که توانایی داری باید بدنبال باز کردن گره کار مؤمن باشی.
ماه رمضان تا ١٢ شب، ظهر تو اوج گرما میموند در مغازه. میگفت میخوام کار مردم رو راه بندازم. قول دادم نمیخوام بد قول بشم. نباید وسیله ی نون سفره ی مؤمن لَنگِ من بمونه. کار مردم واجب تره، اول مردم بعدا خودم!
افطارش یا آب بود یا به اصرار و التماس من سرپایی میومد خونه تنها شربت رو برمیداشت میبرد. فقط برا اینکه دلم نشکنه.
نمیومد خونه استراحت کنه، حتی برای افطاریم نمیومد خونه. از همش فقط و فقط یه سحری میخورد.
میگفت آیت الله فاضل لنکرانی گفته واجبات دینتو انجام بده، از حرامها برحذر باش و به جای انجام مستحبات دین، بدنبال انجام کار مؤمن باش. اگر ازت بازخواست شد بگو فاضل گفته!

وصیت نامه شهید مدافع حرم ابوذر داوودی

 شهدا شهدای دفاع از حرم زندگی و وصیت نامه

http://bayanbox.ir/view/6868885476739202412/index.jpg

بسم رب الشهداء والصدیقین

به نام خالق هستی همان خدایی که مرا آفرید، اینگونه پرورش داد و مشتاق خود نمود. معبودی که بنده نوازیش بی حد شرمسارم ساخته است.معشوقی که قلبم در آستانه وصالش ملتهب است و بی تاب. آنگونه که هر آینه نزدیک است به شوق لقایش قالب تهی کنم و تا ملکوت پر گشایم.
از دور سلام می فرستم به آقایم امام رضا علیه السلام و کبوتر دل را تا گنبد طلایی و بارگاه مقدسش پرواز می دهم. آن امام رئوفی که در کودکی با شفاعتش عمری دوباره به من بخشید. شاید برای چنین سرنوشت مسعودی و دستیابی به چنین فوز عظیمی ... و این چند خط را به یادگاری می نگارم.
به دوستان و همرزمانم خدا قوت میگویم و از آنان می خواهم که بر سر پیمان خود با ولایت فقیه تا آخر وفادار بمانند و این برادر کوچکتان را حلال کنید.
و اما شما پدر و مادر عزیزم! به شما سلام میفرستم و از شما میخواهم که مرا حلال کنید اگر توفیق شهادت یافتم صبر پیشه کنید و اجر قربانی خود را با جزع و فزع زائل نکنید.از خداوند میخواهم که همگی ما را بیامرزد و شفاعت اهل بیت را نصیبمان گرداند و با انبیاء و اولیاء خود محشور بگرداند.
پدر زن و مادر زن عزیزم! بر شما درود میفرستم شما که همواره برایم قابل احترام بودید مرا حلال کنید. اگر شهادت در راه خدا نصیبم شد شما را نیز شفاعت خواهم کرد.
همسر عزیزم ای نور چشم من! از اینکه مدتی در کنارت بودم با هیچ چیز در این دنیا عوض نمیکنم.تمام لحظه های زندگیم با تو شیرین چون عسل برایم گوارا بود. ببخش نتوانستم زیاد کنارت بمانم. امیدوارم که مرا ببخشی.از خداوند می خواهم صبر عظیمی به تو بدهد. من برای حفظ حریم حضرت زینب (س) و حضرت رقیه (س) به سوریه رفته ام. همسر عزیزم از تو میخواهم چون عمه ات حضرت زینب (س) صبر پیشه کنی و محدثه را خوب تربیت کنی که با تقوا باشد. از خداوند میخواهم در سرای آخرت تو را نیز همنشین من گرداند و تمام زندگی ام را به تو میبخشم.به امید دیدار.
محدثه جان! دختر کوچک بابایی! زمانی که به مدرسه رفتی خوب درس بخوان و مواظب مادرت باش که واقعا نمونه هست. در نمازهایت دعایم کن که من نیز دعایت می کنم. میخواهم باعث افتخارمان باشی به حرف مادرت گوش دهی و روزی حلال بخورید.
برادران و خواهران عزیزم! به شما درود میفرستم و شمارا به تقوای الهی سفارش می کنم. از شما می خواهم که فرزندانتان را خوب تربیت کنید و در همه حال پیرو و مدافع ولایت باشید. از شما می خواهم از تمام کسانی که مرا می شناسند اگر حقی خواسته یا ناخواسته بر گردن من دارند حلالیت بگیرید.
.
همسر و دخترم را به شما می سپارم

من الله التوفیق
ابوذر داوودی
1394/10/4