سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۱۱:۴۱ ق.ظ

۲ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «متن ادبی» ثبت شده است

کوچک ترین کار، بزرگترین انتخاب

 شهدا متفرقه عارفانه

هو الحق

 

از قدیم یادمه می گفتن که مرز خیر و شر ..خوبی و بدی ... از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است... ما هم پیش خودمون می گفتیم یعنی چه؟ مگه میشه غیر ممکنه همچین وسیله ای داشته باشیم و...

یه کمی که بزرگ تر شدیم بیشتر برامون گفتن که انسان در قیامت بر سر صراط عبور میکنه و اگه ظلمی کرده باشه و حق کسی رو زیر پا گذاشته باشه از بالا میفته به قعر جهنم... و اما هزاران مجهول دیگر

ولی این آخرش نبود و طی حرکت به سمت تکامل این سیر از جهل به علم از نقصان به کمال به یه سری حقایق دیگه ای رسیدیم..نمی دونم شاید باطن همه ی این قضایا یکی باشه و به تناسب فهم هر کسی متفاوت بشه..شایدم رفتیم جلوتر و دیدیم اصلا بر عکس اومدیم ولی اون چیزی که برای همه ی ما و خدامون کافیه دلیل و حجت برای تک تک کارامونه....ان شاءالله مصداق این آیه شریفه نشیم که کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءتهم البینات و الله لا یهدی القوم الظالمین...مهم اینه که ما وقتی چیزی برامون اثبات شد دیگه خلاف اون واقعیت عمل نکنیم

تو این لحظه در این مسیر طولانی بر این باورم که صراط چیزی نیست مگر تشخیص این که هر لحظه ما بین دو انتخاب هستیم انتخابی که منتهی می شود به حسین و بیراهه ای که به یزیدیان می رسد وقتی جهت حسین شد کوچک ترین کار در هر لحظه بزرگ ترین انتخاب ما  می شود و این سقوط یا صعود به بی نهایت و این هر لحظه، تا مرگ ادامه دارد

 

                       اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


دل خانه جنون است

 شهدا متن ادبی درباره شهدا عارفانه

کار عشق به شیدایی و جنون کشیدن است و کار جنون به تغزل ؛ تغزل ذات هنر است. جنون سرچشمه هنر است و همه از آن زمزمه های بی خودانه ، آغاز می شود که عاشق با خود دارد، در تنهایی جنونش را می سراید
 پس دل، خانه جنون است..

درون توست اگرخلوتی و انجمنی است        برون ز خویش کجا می روی، جهان خالیست

  در اعماق دل..

اما دل نه آنچنان است که هرچه به عمق آن فرو روی از خود دورتر می شوی...

 در عمق خویش به اصل وجود می رسد.

همه عمر برندارم سر ازین خمار مستی       که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

 از عمق دل راهی به آسمان ها گشوده اند..

ره آسمان درونستٰ، پر عشق را بجنبان        پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند

 و شهدا چه خوش فهمیدند، جنون و عشق و پر کشیدن را