سه شنبه, ۲۹ اسفند ۱۴۰۲، ۰۷:۴۷ ق.ظ

۹ مطلب با موضوع «شهدا :: عارفانه» ثبت شده است

زیباترین حرکت ورزشی

 شهدا شهدای ایرانی شهدای دفاع مقدس خاطرات متفرقه عارفانه

                مردی نبود فتاده را پای زدن             گر دست فتاده ای بگیری، مردی

 

آخر هم نگذاشت ماجرا را تعریف کند! روز بعد همان آقا را دیدم و گفتم: اگه میشه قضیه رو تعریف کن...

او هم نگاهی به من کرد، نفس عمیقی کشید و گفت: آن سال من در نیمه نهایی حریف ابراهیم شدم. اما یکی از پاهایم آسیب دید.

به ابراهیم که تا آن موقع نمی شناختمش گفتم: رفیق! این پای من آسیب دیده،هوای ما رو داشته باش.

ابراهیم هم گفت:باشه داداش،چشم.

بازی های ابراهیم رو دیده بودم،توی کشتی استاد بود، با اینکه شگرد ابراهیم، فن هایی بود که روی پا میزد،اما اصلا به پای من نزدیک نشد!!!!

ولی من با کمال نامردی یه خاک ازش گرفتم و تو اون بازی برنده شدم و به فینال رفتم.

ابراهیم با اینکه می تونست منو شکست بده ولی این کارو نکرد.

البته فکر کنم ابرهیم از قصد گذاشت من برنده بشم! از شکست خودش هم ناراحت نبود،چون قهرمانی برای او یه معنای دیگه ای داشت.

خوشحالی من بیشتر از این بود که حریف فینال من،بچه محل خودم بود، فکر می کردم همه مرام و معرفت داش ابراهیم رو دارن.

اما با اینکه از قبل مسابقه به دوستم گفتم پام آسیب دیده و مراعات حال من رو کن،اما دقیقا با اولین حرکت،همان پای آسیب دیده من رو گرفت و من ضربه فنی شدم. آن سال من دوم شدم و اباهیم سوم شد ولی شک نداشتم قهرمانی حق ابراهیم بود. خلاصه از آن روز تا حالا با ابراهیم رفیقم و چیز های عجیبی هم از او دیدم وخدا رو شکر می کنم خدا همچنین رفیقی نصیبم کرده....

حسین الله کرم

             با صبا در چمن لاله،سحر می گفتم           شهیدان که اند؟ این همه خونین کفنان!!!

برگرفته از کتاب سلام بر ابراهیم

#ابراهیم هادی


کوچک ترین کار، بزرگترین انتخاب

 شهدا متفرقه عارفانه

هو الحق

 

از قدیم یادمه می گفتن که مرز خیر و شر ..خوبی و بدی ... از مو باریک تر و از شمشیر برنده تر است... ما هم پیش خودمون می گفتیم یعنی چه؟ مگه میشه غیر ممکنه همچین وسیله ای داشته باشیم و...

یه کمی که بزرگ تر شدیم بیشتر برامون گفتن که انسان در قیامت بر سر صراط عبور میکنه و اگه ظلمی کرده باشه و حق کسی رو زیر پا گذاشته باشه از بالا میفته به قعر جهنم... و اما هزاران مجهول دیگر

ولی این آخرش نبود و طی حرکت به سمت تکامل این سیر از جهل به علم از نقصان به کمال به یه سری حقایق دیگه ای رسیدیم..نمی دونم شاید باطن همه ی این قضایا یکی باشه و به تناسب فهم هر کسی متفاوت بشه..شایدم رفتیم جلوتر و دیدیم اصلا بر عکس اومدیم ولی اون چیزی که برای همه ی ما و خدامون کافیه دلیل و حجت برای تک تک کارامونه....ان شاءالله مصداق این آیه شریفه نشیم که کیف یهدی الله قوما کفروا بعد ایمانهم و شهدوا ان الرسول حق و جاءتهم البینات و الله لا یهدی القوم الظالمین...مهم اینه که ما وقتی چیزی برامون اثبات شد دیگه خلاف اون واقعیت عمل نکنیم

تو این لحظه در این مسیر طولانی بر این باورم که صراط چیزی نیست مگر تشخیص این که هر لحظه ما بین دو انتخاب هستیم انتخابی که منتهی می شود به حسین و بیراهه ای که به یزیدیان می رسد وقتی جهت حسین شد کوچک ترین کار در هر لحظه بزرگ ترین انتخاب ما  می شود و این سقوط یا صعود به بی نهایت و این هر لحظه، تا مرگ ادامه دارد

 

                       اللهم اجعل عواقب امورنا خیرا


دل خانه جنون است

 شهدا متن ادبی درباره شهدا عارفانه

کار عشق به شیدایی و جنون کشیدن است و کار جنون به تغزل ؛ تغزل ذات هنر است. جنون سرچشمه هنر است و همه از آن زمزمه های بی خودانه ، آغاز می شود که عاشق با خود دارد، در تنهایی جنونش را می سراید
 پس دل، خانه جنون است..

درون توست اگرخلوتی و انجمنی است        برون ز خویش کجا می روی، جهان خالیست

  در اعماق دل..

اما دل نه آنچنان است که هرچه به عمق آن فرو روی از خود دورتر می شوی...

 در عمق خویش به اصل وجود می رسد.

همه عمر برندارم سر ازین خمار مستی       که هنوز من نبودم که تو در دلم نشستی

 از عمق دل راهی به آسمان ها گشوده اند..

ره آسمان درونستٰ، پر عشق را بجنبان        پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند

 و شهدا چه خوش فهمیدند، جنون و عشق و پر کشیدن را 

حقیقت زندگی

 شهدا عارفانه

شهید
حقیقت شگفت آوری است که دستی برزمین دارد

ودستی بر آسمان وبا خون خود بین غیب وشهادت پیوندی

 جاودانه می زند واز ظاهر زندگی سر ملکوت آن را
می جوید عظمت این حقیقت نورانی بر ما خاکیان پوشیده است

زیرا ما به ظاهر زندگی عادت کرده ایم وآن دیده ای باطن بینی
 
که تا کنه حقیقت هستی نفوذ کند درحجاب ناسوت محجوب

است وشهادت دریک کلام مهندسی بهشتی حیات بر روی زمین است
 

متولد شهرستان کازرون                               شهیدروحانی سید محمد حسینی 

دنیا غری غیری!!

 شهدا عارفانه

خدایا، ریشه‌های این علاقه به دنیا را در خاک وجود من بخشکان و تارهای این وابستگی را در زوایای قلب من بسوزان. خدایا، عشق به این لجنزار متعفن که جامه مخالفت با تو را بر من پوشانده است. تو این جامه را از تن من بیرون آور.
شهید حاج عبدالستار قندانی‌پور متولد سال 1340

غربتکده سیاه

 شهدا عارفانه

خدایا، دل دردمندم شوق آزادی دارد تا از این غربتکده سیاه، تا از این زندان عاشقان وصالت، ندای خود را به وادی عدم بکشاند و فقط با خدای خود به وحدت برسد.
شهید علی حسینی آقایی محل تولد تهران به سال 1341، به محل شهادت سومار 1361

دست خدا

 شهدا عارفانه

خدایا پرواز را به ما بیاموز تا مرغ دست آموز نشویم و از نور خویش آتش در ما بیفروز تا در سرمای بی‌خبری نمانیم. خون شهیدان را در تن ما جاری گردان تا به ماندن خو نکنیم و دست آن شهیدان را بر پیکرمان آویز تا مشت خونینشان را برافراشته داریم. خدایا چشمی عطا کن تا برای تو بگرید، دستی عطا کن تا دامانی جز تو نگیرد، پایی عطا کن که جز راه تو نرود و جانی عطا کن  که برای تو برود.

شهید معلم مهدی رجب بیگی؛ متولد سال 1336

نهایت آرزو

 شهدا عارفانه

خداوندا، مرغ ناچیز و محبوس در قفس، چشم به تو دوخته و با لرزاندن بال‌های ظریفش آماده حرکت به سوی توست. ما نه برای اینکه از قفس تن پرواز کند و در جهان پهناور هستی بال و پر بگشاید، نه زیرا زمین و آسمان با آن همه پهناوری، جز قفس بزرگتری برای این پرنده شیدا نیست. او می‌خواهد آغوش بارگاه بی‌نهایت را باز کنی و او را به سوی خود بخوانی
شهید سعید هدی محل تولد مراغه، محل شهادت شلمچه به سال 1365

گمشده انسان ها

 شهدا متن ادبی درباره شهدا عارفانه

ای انسان چه می جویی؟

چه چیز تو را این چنین پریشان کرده؟

مگر چه را گم کرده ای؟

این همه عشق را ارزانی چه کرده ای؟

 ندای فاین تذهبون شهدا را نشنیده ای که میگویند: گمشده ی تو درون توست. چون خودت را گم کرده ای بیهوده هفت آسمان را می شکافی که گمشده ات را بیابی

دست به انکار خدا زده ای و به چوبه ی دارش برده ای و با تمام امکانات ضدش تبلیغ می کنی چون خودت را نشناختی. در توهمی که انسان این آیینه ی اسماء الهی حیوانی بیش نیست که با دست جبار طبیعت تکامل یافته و با هراس و ترس و  وحشت گمشده ی خویش را درون اتم می جوید...

 فاین تذهبون؟ 

به تعریف استاد عزیز تو به یک لیوان بسیار می اندیشی اما به خودت هرگز...

ره آسمان درونست پر عشق را بجنبان              پر عشق چون قوی شد غم نردبان نماند

 

روزی که حضرت عزراییل چند مشت گل خشکیده ی بدبو را به اکراه زمین بالا برد و دست تدبیر احسن الخالقین شروع به ساختن این گل بد بو کرد....

نبود نقش دو عالم که رنگ الفت بود           زمانه طرح محبت نه این زمان انداخت

 

بعد از این همه عبادت بی عشق مخلوقات دیگر بود که :

جلوه ای کرد رخش دید ملک عشق نداشت              عین آتش شد از این غیرت و بر‌ آدم زد

آنجا بود که فصل آدم و آدمی زاد عشق قرار گرفت..

ای مرغ سحر عشق ز پروانه بیاموز        کان سوخته را جان شد و آواز نیامد

حال در این بهبوهه ی توهمات و خیالات شهید آوینی چه زیبا گفت که: چه کسی را میشناسی بهتر از شهدای ما که جا پای اصحاب تاریخی امام حسین گذاشته  باشد ....