جمعه, ۳۱ فروردين ۱۴۰۳، ۱۰:۳۹ ق.ظ

۱ مطلب با کلمه‌ی کلیدی «شهید علیرضا اسدزاده» ثبت شده است

زندگی و وصیت نامه شهید علیرضا اسدزاده

 شهدا شهدای ایرانی شهدای کازرون شهدای دفاع مقدس شهدای دفاع مقدس زندگی نامه و وصیت نامه زندگی و وصیت نامه

نام و نام خانوادگی : علیرضا اسدزاده         نام پدر : اسدالله     محل شهادت: شلمچه
دانش آموز کلاس : چهارم           دوره : متوسطه             رشته : تجربی
تاریخ تولد : 25/6/1347                   تاریخ شهادت : 4/10/1365

چکیده ای از زندگی نامه شهید
علیرضا در یک خانواده ی کاملاً مذهبی به دنیا آمد. خاطرات کودکیش درذهن دبستان حسام الدینی نقش بست و از همان ابتدا به مسجد ، قرآن و جلسات عزاداری سالار شهیدان، خو گرفت. با وجود سن کم از مداحان اهل بیت بود و از هر فرصتی برای اثبات ارادتش به این خاندان مطهر، بهره می گرفت. شهادت برادرش علی اکبر، انگیزه ای رابرای حضور در جبهه دو چندان کرد. پس از گذراندن دوره آموزشی در جبهه جنوب حضور یافت و درعملیات فاو شرکت کرد. سومین اعزامش به جبهه جنوب و لشکر المهدی با عملیات کربلای چهار همزمان شد و سرانجام در سومین شب زمستان 65 روحش به ملکوت اعلی پرکشید و جسم پاکش را نیز با خود با آسمان  ها برد تا خوابهایش تعبیری شیرین بیابد.
برگزیده ای ازفعالیت های مذهبی، علمی ، هنری و ورزشی شهید
هم درد بی درمان توئی، هم راز ناپنهان توئی                          هم آتش ، هم خرمنی، هم سوز درهجران توئی
علی رضا همواره دستی به قلم داشت و دل نوشته هایش را در قالب اشعاری ساده و سرشار ازخلوص و عشق در چارچوب دو بیتی قطعه و گاه رباعی یادداشت می کرد. بارها درعالم رویا نشانه هایی بی چون و چرا از شهادتش دیده و کیفیت آن را در دفترچه ی اشعارش توصیف کرده بود. ازسال آخر راهنمایی تا پایان تحصیلاتش در دبیرستان، همواره در مسابقات قرآن شرکت می کرد و موفقیت های بسیاری در سطح شهرستان و استان، به دست آورد چنان که در سال 1362 از طرف امور تربیتی به اردوی رامسر اعزام شد و سرانجام درکربلای چهار به برادر شهیدش علی اکبر پیوست.
فرازی از وصیت نامه شهید
ای کسانی که در فکر دنیا هستید و خون مردم را همچون زالو می مکید، اندکی تأمل کنید که فردا در برابر پیامبر و امامان و شهدا روسیاه نباشید. پدر چه کنم که عاشق خدا گشتم و دیگر نتوانستم تحمل کنم باقی ماندن دراین دنیا و زندان را که تو خود، زمینه ی عاشقی را در وجودم بنا نهادی. مادرجان ، تو خود می گفتی چه خوب است که انسان با عزت بمیرد و اکنون من با عزت می روم. خواهرانم! شما در شهادت علی اکبر به خوبی از امتحان بیرون آمدید. اکنون نیز چون کوه محکم، صبوری پیشه کنید. برادرم ! مهم ترین وصیت من به تو ادامه درس و تحصیل است که تنها راه شناخت خود وخدای خود ، علم است .